داستان عشق جاودان-قسمت 3


تمام زندگیم بهش بسته ست

اردلان برداشت: چته الاغ چی میگی؟ 

من با کمال تعجب :هااااا؟ 

اردلان با یه حالتی که فک کنم خواب از سرش پرید گفت: ها... ب...ببخشید فک کردم ارمین الاغه...نه ببخشید ارمینه 

من که دیگه از خنده نمیتونستم حرف بزنم، اردلان یهو گف: بفرمایین تو، دم در بده 

من: نه ممنون، رو کاناپه ی خونه ی خودم راحت ترم! 

اردلان که تازه فهمیده بود که چی پرونده گف: ببخشید حواسم نبود

من: خب قرار بود من بهتون زنگ بزنم که بپرسم کجا همو ببینیم

اردلان: اااااا راستش میگم بریم بالای کوهی یا یه همچین جایی که بتونیم کل شهرو ببینیم 

من: باشه مشکلی نی فقط چیزه میگم باید یه جایی قرار بذاریم از اونجا باهم بریم کوهنوردی 

اردلان: باشه هرجا شما بگی 

من:لطف میکنی بیای جلو خونم؟ 

اردلان با یکم مکث جواب داد: باشه عزیزم مشکلی نی فقط ادرسو خونتو برام اس کن ساعتشم خودت بگو چونمن امروز کلا وقتم خالیه.

من: بعله... حتما 

گوشیو قط کردم.باز رفتم تو جو استرس! برا اردلان اس دادم:

 ***********************************Adress :ponak

Sa-at=16:5:23s

Na zodtar va na dirtar

اس داده:

?Nemishe rondesh koni

Akhe man 5m va 23s to trafikam

من اس دادم:

Pa majborim ghararemon ro vaseh ye roze dige bezarim

اردلان بلافاصله ج داد: 

Na na sare hamon sa-at on jam

 

من باز زدم تو فاز استرس که عاقا چی بپوشم؟ چمیدونم این جور چیزا. یه نیم نگاه به ساعت انداختم دیدم هفته. من هنو نه صورتمو شسته بودم و نه تختمو مرتب کرده بودم. یعنی واقعا هیچوقت این احساس رو نداشتم. اصن من احساس نداشتم.فک کنم بخاطر اینکه اردلان یه خواننده س که هیچوقت به فکرم نمیرسید که اصن از نزدیک ببینمش چه برسه به این که باش قرا. بذارم. رفتم یه ابی به صورتم زدمو بعدم رفتم قهوه خوردم چون میدونستم صبونه از گلوم پایین نمیره. بعدشم خونه رو مرتب کردم.الان که ساعت هفت و نیمه باید تا ساعت 4 همین جوری بتمرگم رو کاناپه و یا فیلم ببینم یاnex1. با خودم گفتم برم سر فیس بوک از روجا- که همیشه انلاینه- بپرسم ببینم چی خوبه بپوشم.

رفتم سر فیس بوک.

با خودم گفتم: بعععععله. ایشون آنلاین تشریف داره. موندم کی می خوابه؟ احیانا خفاشن ایشون؟!؟!؟ 

رفتم رو قسمت گپ:

من: روجا با به خواننده قرار دارم چی بپوشم؟ 

روجا: بستگی داره سبکش چی باشه؟ 

من:رپ-RnB

روجا: بهتره سنگین باشی 

من: همین نظرو دارم ولی مشکل اینه که نمیدونم چی بپوشم؟ 

روجا: همچین میگی انگار من میدونم تو کمد تو چی میگذره! 

من: خب چی کار کنم الان؟ 

روجا: لااقل رنگ مانتو هاتو بهم بگو 

من: هر رنگی بخوای دارم

روجا:رنگ قهوه ای یا کرمی داری؟

من:  اره دارم حالا ببینم چی میشه

 

اومدم رو تختم نشستم.یاد حرفای اردلان افتادمو خندم گرفت. با خودم گفتم: بیچاره اول صبی قاطی کرده! شرط میبندم الان عین خرس گرفته خوابیده نمیدونه این جا یکی زا به راه شده و نمیدونه واسه دیدنش چی بپوشه؟ 

تو همین فکرا بودم که یهو گوشیم زنگ خورد. اردلان بود. دوباره هنگیدم! 

برداشتم: الو سلام 

اردلان: نمیتونم از فکرت درام

من: کسی نگف دربیای

اردلان: من یه سوال داشتم. نمیتونم سر اون ساعت اونجا باشم اخه ثانیه هاش جور نمیشه! 

من: برو ساعت سه زمانه بخر خو! 

اردلان: اخه، میگم الان سر صبه، کدوم ادم عاقلی مغازه ی ساعت فروشی وا میکنه؟ 

من: خیلی ببخشیدا، ولی همه که مث شما نیستن تا لنگه ظهر بخوابن 

اردلان: ببینم چی میشه حالا 

من: خدافظ

اردلان:good bye baby

تا خواستم جواب بدم قطید. ای خدا عجب ادمیه ها! اصن فک نمیکردم اون اردلانی که اینقد محبوبه در این حد سوسول باشه. خب چه میشه کرد عاشقی و راه نه اره! خدا این ساعت چرا نمیگذره؟ ساعت هشته چجوری  تا ساعت 4 صبر کنم؟ ولی خدایی وقتی اردلانو میبینم باید عینک افتابی بزنم چون چشام از بی خوابی سیاه و قلمبه شده. وقتی رفتم جلو ایینه جیغ کشیدم.یعنی این منم؟ چرا این شکلیم؟ میگم پاشم برم خرید تا یکم وقت بگذره.هیشششششششششششش. رفتم حاضر شدمو بعدم سوار ماشینم شدم.ضبطو روشن کردم و اهنگ نگو نمیشه اردلان پلی شد.اونقد صداشو زیاد کردم که مخم داش میترکید، گوشام درد میکرد. یه ذره مونده بود تصادف کنم.میخواستم برم تیراژه ببینم چه خبره؟. وقتی رسیدم ماشینو پارک کردمو رفتم تو. هی داشتم ول میگشتم.این ور اون ور.اونقد ولگردی کردم که پاهام درد میکرد.انگار هیچی نمیدیدم، تنها چیزی که جلو چشام بود فقط و فقط قیافه ی اردلان بود.البته قار و قور شکمم داشت کار دستم میداد.رفتم بیرون یه چیزی بخورم.یه پتزا خوردمو دوباره رفتم تو.بعد یهو


نظرات شما عزیزان:

سیمین
ساعت14:25---12 دی 1392
سلام اجی گلم نتم وصل شد
پاسخ:مبارکه اجی جونم


سیمین
ساعت10:59---10 دی 1392
سلام عااااااااااااااااااااااااااااا اااااااالی بوووووووووووووووووووود واقعا ممنون دستت درد نکنه
پاسخ:خواهش اجی جون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






†ɢα'§ : داستان-داستان اردلان طعمه-عشق جاودان-اردلان طعمه,
دو شنبه 9 دی 1392 21:27 |- نادیا -|

طراح سجاد تولز